سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بردباری جامه دانشمند است، پس مبادا که آن را برتن نکنی . [امام باقر علیه السلام ـ در نامه اش به سعد خیر ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :2
کل بازدید :16494
تعداد کل یاداشته ها : 1
103/9/6
3:23 ع
حیاط خلوت‌های کودکی همیشه برایم عزیز بوده و هست. از همان جاهایی که تمام دختربچه‌ها برای خودشان دارند و تصویر دنیای آینده‌شان را در آن می‌سازند. از همان جاهای امنی که حس می کنی تنها خودت به آن راه داری و کسی نیست که در حریم آن مزاحم تو و افکار و رفتارت باشد. رفته رفته این حیاط خلوت با بزرگ شدن من بزرگ‌تر می‌شد اما تعریف و کاربردش تغیی پیدا می کرد. با ورود به عرصه بازیگری اما همه چیز به یکباره برای من تغییر پیدا کرد. همه چیز عوض شد. انگار قرار بود تمام تعاریف زندگی‌ام بعد از این حضور و در ادامه‌اش شهرتی که به همراه داشت تغییر پیدا کند. واقعیتش این است که از زمانی که مردم کوچه و بازار تو را می‌شناسند دیگر چیزی به اسم حیاط خلوت برایت باقی نمی‌ماند. دیگر حریم امن و خصوصی آنچنانی‌ای نداری که بتوانی مثلا در خلوت خودت شروع کنی به قدم زدن و با خودت خلوت کنی. نمی توانی راحت باشی به هزار و یک دلیل تکراری که می دانم همه شان را از حفظ هستید. البته خب این چیزی در حقیقت خودخواسته است. به قول قدیمی‌ها هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد. ما خودخواسته وارد این عرصه شدیم و می دانستیم وارد شدن به چنین فضایی چه تغییراتی می تواند در زندگی شخصی برایمان به همراه داشته باشد. این طور بود که تصمیم گرفتیم حیاط خلوتمان را کوچک و کوچک‌تر کنیم و مراوداتمان را محدود و محدودتر. گفتم که تا اینجای ماجرا برای آدم قابل پیش‌بینی و قابل قبول است اما متاسفانه گاهی این ماجرا از حد می گذرد و تو می بینی دیگر حتی در کوچک‌ترین لحظات زندگی هم در امان نیستی. از کنایه ها و نگاه‌ها و مخفی‌کاری‌ها در موردت. می بینی انگار همه منتظرند تا تو را رصد کنند. دیگر چیزی به نام حریم خصوصی برایت باقی نمانده که بتوانی لحظه‌ای در حیاط خلوت آن بیاسایی و برای خودت باشی. همه چیز شده مثل خانه‌های آپارتمانی امروز که از بیشترشان آن حیاط خلوط‌های قدیمی دوست داشتنی حذف شده. در حقیقت کنجکاوی‌ها و فضولی‌های آدم‌های اطراف باعث می‌شود که تو در هیچ کجا در امان نباشی و به همه چیز و همه کس با دید محتاتانه تا کید می کنم کاملا محتاتانه نگاه کنی. رفتارهایت را کاملا سنجیده کنی و مراوداتت را آنقدر با حساب و کتاب کنی تا آنجا که خیلی از اطرافیانت فکر می‌کنند چقدر عوض شده‌ای و شاید می‌خواهی برایشان کلاس بگذاری در صورتیکه نمی‌دانند ماجرا از چه قرار است! نمی‌دانند این قدر زخم خورده این ماجراهای سرک کشی شده ای که می‌خواهی تمام موضوعات زندگی‌ات را تنها در ذهنت‌ات دنبال کنی. اینکه حتی حیاط خلوت عزیزت را که گفتم داشت بزرگتر می شد را این‌قدر فشرده کنی که تنها در ذهن‌ات جای بگیرد. در حقیقت دنیای بزرگ‌تر پیدا می کند اما خب تنها محدود می‌شود به ذهنی که درگیر با سایر مسائل قرار است از این به بعد حیاط خلوت‌ات هم باشد. به هر ترتیب این ماجرای این روزهای من و خیلی دیگر از همکارانم است. مایی که انگار محکومیم که چون شناخته شده‌ایم- حال برای یک عده معدود و یا برای خیلی از مردم بسته به میزان شهرتی که با آن درگیر هستیم- باید از خیلی از چیزهای عزیزمان دست بکشیم. از خیلی چیزها حتی حیاط خلوتی که حق مسلم هر انسانی است که لحظاتی را در آن برای خودش و با خودش تنها باشد. انگار گریزی نیست. انگار...  

یادداشت نیوشا ضیغمی درباره حریم خصوصی و حیات خلوت آدم‌ها که در شماره 433 هفته‌نامه چلچراغ به چاپ رسیده است